ای پستهء تو خنده زده بر حدیث قند … مشتاقم از برای خدا یک شکر بخند …….. طوبی ز قامت تو نیارد که دم زند … زین قصه بگذرم که سخن میشود بلند …….. خواهی که برنخیزدت از دیده رود خون … دل در وفای صحبت رود کسان مبند …….. گر جلوه می نمائی و گر طعنه میزنی … ما نیستیم معتقد شیخ خودپسند …….. حافظ چو ترک غمزهء ترکان نمیکنی … دانی کجاست جای تو خوارزم یا خجند

هر که شد محرم دل در حرم یار بماند … وآنکه این کار ندانست در انکار بماند …….. اگر از پرده برون شد دل من عیب مکن … شکر ایزد که نه در پردهء پندار بماند …….. محتسب شیخ شد و فسق خود از یاد ببرد … قصهء ماست که در هر سر بازار بماند …….. از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر … یادگاری که در این گنبد دوار بماند …….. به تماشاگه زلفش دل حافظ روزی … شد که بازآید و جاوید گرفتار بماند

طایر دولت اگر باز گذاری بکند … یار بازآید و با وصل قراری بکند …….. دوش گفتم بکند لعل لبش چارهء من … هاتف غیب ندا داد که آری بکند …….. شهر خالیست ز عشاق ، بود کز طرفی … مردی از خویش برون آید و کاری بکند …….. یا وفا یا خبر وصل تو یا مرگ رقیب … بود آیا که فلک زین دو سه کاری بکند …….. حافظا گر نروی از در او هم روزی … گذری بر سرت از گوشه کناری بکند

شمه ای از داستان عشق شور انگیز ماست … این حکایتها که از فرهاد و شیرین کرده اند …….. هیچ مژگان دراز و عشوهء جادو نکرد … آنچه آن زلف دراز و خال مشکین کرده اند …….. ساقیا می ده که با حکم ازل تدبیر نیست … قابل تغییر نبود آنچه تعیین کرده اند …….. در سفالین کاسهء رندان به خواری منگرید … کاین حریفان خدمت جام جهان بین کرده اند …….. ساقیا دیوانه ای چون من کجا در بر کشد … دختر رز را که نقد عقل کابین کرده اند ( حافظ )

سحرم هاتف میخانه به دولت خواهی … گفت باز آی که دیرینهء این درگاهی …….. همچو جم جرعهء ما کش که ز سر دو جهان … پرتو جام جهان بین دهدت آگاهی ….. بر در میکده رندان قلندر باشند … که ستانند و دهند افسر شاهنشاهی …….. قطع این مرحله بی همرهی خضر مکن … ظلمات است بترس از خطر گمراهی …….. حافظ خام طمع شرمی از این قصه بدار … عملت چیست که فردوس برین می خواهی

ای نور چشم من سخنی هست گوش کن … تا ساغرت پر است بنوشان و نوش کن ….. در راه عشق وسوسهء اهرمن بسی است … پیش آی و گوش دل به پیام سروش کن ….. تسبیح و خرقه لذت مستی نبخشدت … همت در این عمل طلب از میفروش کن ….. پیران سخن ز تجربه گویند گفتمت … هان ای پسر که پیر شوی پند گوش کن ….. بر هوشمند سلسله ننهاد دست عشق … خواهی که زلف یار کشی ترک هوش کن ….. سرمست در قبای زرافشان چو بگذری … یک بوسه نذر حافظ پشمینه پوش کن

آنکه پامال جفا کرد چو خاک راهم … خاک می بوسم و عذر قدمش می خواهم …….. من نه آنم که ز جور تو بنالم حاشا … بندهء معتقد و چاکر دولتخواهم …….. بسته ام در خم گیسوی تو امید دراز … آن مبادا که کند دست طلب کوتاهم …….. پیر میخانه سحر جام جهان بینم داد … وندر آن آینه از حسن تو کرد آگاهم …….. مست بگذشتی و از حافظت اندیشه نبود … آه اگر دامن حسن تو بگیرد آهم

چون شوم خاک رهش دامن بیفشاند ز من . ور بگویم دل بگردان رو بگرداند ز من .. روی رنگین را به هر کس می نماید همچو گل . ور بگویم بازپوشان بازپوشاند ز من .. چشم خود را گفتم آخر یک نظر سیرش ببین . گفت میخواهی مگر تا جوی خون راند ز من .. او به خونم تشنه و من بر لبش تا چون شود . کام بستانم از او یا داد بستاند ز من .. گر چو فرهادم به تلخی جان برآید باک نیست . بس حکایتهای شیرین بازمی ماند ز من .. گر چو شمعش پیش میرم بر غمم خندان شود . ور برنجم خاطر نازک برنجاند ز من .. دوستان جان داده ام بهر دهانش بنگرید . کو به چیزی مختصر چون باز می ماند ز من .. صبر کن حافظ که گر زین دست باشد درس غم . عشق در هر گوشه ای افسانه ای خواند ز من

گوهر خود را مزن بر سنگ هر ناقابلی … صبر کن پیدا شود گوهر شناس قابلی ( صائب تبریزی )

شاه شمشاد قدان خسرو شیرین دهنان . که به مژگان شکند قلب همه صف شکنان .. مست بگذشت و نظر بر من درویش انداخت . گفت ای چشم و چراغ همه شیرین سخنان .. تا کی از سیم و زرت کیسه تهی خواهد بود . بندهء من شو و برخور زهمه سیم تنان .. کمتر از ذره نئی پست مشو مهر بورز . تا به خلوتگه خورشید رسی چرخ زنان .. بر جهان تکیه مکن ور قدحی می داری . شادی زهره جبینان خور و نازک بدنان .. پیر پیمانه کش من که روانش خوش باد . گفت پرهیز کن از صحبت پیمان شکنان .. دامن دوست به دست آر و ز دشمن بگسل . مرد یزدان شو و فارغ گذر از اهرمنان ( حافظ )

در خرابات مغان نور خدا می بینم … این عجب بین که چه نوری ز کجا می بینم …….. جلوه بر من مفروش ای ملک الحاج که تو … خانه می بینی و من خانه خدا می بینم …….. سوزدل اشک روان آه سحر نالهء شب … این همه از نظر لطف شما می بینم …….. دوستان عیب نظربازی حافظ مکنید … که من او را ز محبان شما می بینم

ای بی خبر بکوش که صاحب خبر شوی … تا راهرو نباشی کی راهبر شوی …….. در مکتب حقایق پیش ادیب عشق … هان ای پسر بکوش که روزی پدر شوی …….. دست از مس وجود چو مردان ره بشوی … تا کیمیای عشق بیابی و زر شوی …….. از پای تا سرت همه نور خدا شود … در راه ذوالجلال چو بی پا و سر شوی ………. گر در سرت هوای وصال است حافظا … باید که خاک درگه اهل هنر شوی

منم که شهرهء شهرم به عشق ورزیدن … منم که دیده نیالوده ام به بد دیدن …….. وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم … که در طریقت ما کافریست رنجیدن …….. به پیر میکده گفتم که چیست راه نجات … بخواست جام می و گفت عیب پوشیدن …….. مبوس جز لب ساقی و جام می حافظ … که دست زهد فروشان خطاست بوسیدن

حالیا مصلحت وقت در آن می بینم … که کشم رخت به میخانه و خوش بنشینم …….. جام می گیرم و از اهل ریا دور شوم … یعنی از اهل جهان پاک دلی بگزینم …….. بندهء آصف عهدم دلم از راه مبر … که اگر دم زنم از چرخ بخواهد کینم …….. بر دلم گرد ستمهاست خدایا مپسند … که مکدر شود آئینهء مهر آئینم ( حافظ )

گر تیغ بارد در کوی آن ماه … گردن نهادیم الحکم لله …….. آئین تقوی ما نیز دانیم … لیکن چه چاره با بخت گمراه …….. ما شیخ و واعظ کمتر شناسیم … یا جام باده یا قصه کوتاه ( حافظ )

به جان پیر خرابات و حق صحبت او … که نیست در سر من جز هوای خدمت او …….. بر آستانهء میخانه گر سری بینی … مزن به پای که معلوم نیست همت او …….. مکن به چشم حقارت نگاه در من مست … که نیست معصیت و زهد بی مشیت او …….. مدام خرقهء حافظ به باده در گرو است … مگر ز خاک خرابات بود فطرت او

عمر بگذشت به بی حاصلی و بوالهوسی … ای پسر جام می ام ده که به پیری برسی …….. چه شکرهاست در این شهر که قانع شده اند … شاهبازان طریقت به مقام مگسی …….. کاروان رفت و تو در خواب و بیابان در پیش … وه که بس بی خبر از غلغل چندین جرسی …….. چند پوید به هوای تو ز هر سو حافظ … یسرالله طریقا بک یا ملتمسی

صوفی بیا که خرقهء سالوس در کشیم … وین نقش رزق را خط بطلان به سر کشیم …….. نذر و فتوح صومعه در وجه می نهیم … دلق ریا به آب خرابات بر کشیم …….. فردا اگر نه روضهء رضوان به ما دهند … غلمان ز روضه حور ز جنت به در کشیم …….. بیرون جهیم سرخوش و از بزم صوفیان … غارت کنیم باده و شاهد به بر کشیم …….. عشرت کنیم ورنه به حسرت کشندمان … روزی که رخت جان به جهانی دگر کشیم ( حافظ )

پس از ملازمت عیش و عشق مهرویان … ز کارها که کنی شعر حافظ از بر کن

آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند … آیا بود که گوشهء چشمی به ما کنند …….. دردم نهفته به ز طبیبان مدعی … باشد که از خزانهء غیبم دوا کنند …….. معشوق چون نقاب ز رخ بر نمی کشد … هر کس حکایتی به تصور چرا کنند …….. حالی درون پرده بسی فتنه می رود … تا آن زمان که پرده برافتد چها کنند …….. پنهان ز حاسدان به خودم خوان که منعمان … خیر نهان برای رضای خدا کنند ( حافظ )

ای دل اندر بند زلفش از پریشانی منال … مرغ زیرک چون به دام افتد تحمل بایدش …….. رند عالم سوز را با مصلحت بینی چه کار … کار ملک است آنکه تدبیر و تأمل بایدش …….. تکیه بر تقوی و دانش در طریقت کافریست … راهرو گر صد هنر دارد توکل بایدش …….. نازها زان نرگس مستانه اش باید کشید … این دل شوریده تا آن جعد و کاکل بایدش …….. ساقیا در گردش ساغر تعلل تا به چند … دور چون با عاشقان افتد تسلسل بایدش …….. کیست حافظ تا ننوشد باده بی آواز رود … عاشق مسکین چرا چندین تحمل بایدش

هم مسجد و هم کعبه و هم قبله بهانه است
دقت  بکنی  نور  خدا  داخل  خانه  است

در مسجد و در کعبه به دنبال چه هستی؟
اول  تو  ببین  قلب  کسی  را  نشکستی؟

اینگونه  چرا  در پی  اثبات خداییم؟
همسایه ی ما  گشنه و ما سیر  بخوابیم

در خلقت ما راز  و معمای خدا چیست؟
انسان خودش آیینه یک کعبه مگر نیست؟

برخیز و کمی  کعبه ی  آمال  خودت  باش
چنگی به نقابت  بزن و مال خودت باش

تصویر خدا پشت همین کهنه  نقاب است
تصویر خدا واضح و چشمان تو خواب است

شاید که بتی در وسط  ذهن من و توست
باید  بت  خود ، با  نم  باران  خدا  شست

گویی که خدا در  بدن  و در  تنمان  هست
نزدیکتر از خون و رگ گردنمان هست…

هاتفی از گوشهء میخانه دوش … گفت ببخشد گنه می بنوش …….. لطف الهی بکند کار خویش … مژدهء رحمت برساند سروش …….. لطف خدا بیشتر از جرم ماست … نکتهء سربسته چه دانی خموش …….. رندی حافظ نه گناهیست صعب … با کرم پادشه عیب پوش …….. ای ملک العرش مرادش بده … وز خطر چشم بدش دار گوش

خوشا دلی که مدام از پی نظر نرود … به هر درش که بخوانند بی خبر نرود …….. طمع در آن لب شیرین نکردنم اولی … ولی چگونه مگس از پی شکر نرود …….. بیار باده و اول به دست حافظ ده … به شرط آنکه ز مجلس سخن به در نرود

آن یار کز او خانهء ما جای پری بود … سر تا قدمش چون پری از عیب بری بود …….. دل گفت فروکش کنم این شهر به بویش … بیچاره ندانست که یارش سفری بود …….. اوقات خوش آن بود که با دوست به سر رفت … باقی همه بی حاصلی و بی خبری بود …….. هر گنج سعادت که خدا داد به حافظ … از یمن دعای شب و ورد سحری بود

می نوش و جهان بخش که از زلف کمندت … شد گردن بدخواه گرفتار سلاسل …….. دور فلکی یکسره بر منهج عدل است … خوش باش که ظالم نبرد راه به منزل …….. حافظ قلم شاه جهان مقسم رزق است … از بهر معیشت مکن اندیشهء باطل

جهان را بسازید، همچو بهشت
مگویید هرگز، سخن های زشت

همه یک به یک، مهربانی کنید
جهان را همه، پاسبانی کنید

بگویید این جمله، در گوش باد
که یک تن به گیتی، پریشان مباد ( فردوسی )

وقتی درونتان پرنور شد، بدانید بعضی ها شمارا دوست نخواهند داشت، زیرانور شما تاریکی درون آنها را آزار میدهد….
🌹🌹🌹🌹🌹🌹

دیدم به خواب خوش که به دستم پیاله بود … تعبیر رفت و کار به دولت حواله بود …….. چل سال رنج و غصه کشیدیم و عاقبت … تدبیر ما به دست شراب دو ساله بود …….. آن نافهء مراد که می خواستم ز بخت … در چین زلف آن بت مشکین کلاله بود …….. دیدیم شعر دلکش حافظ به مدح شاه … یک بیت از این قصیده به از صد رساله بود

سالها پیروی مذهب رندان کردم … تا به فتوای خرد حرص به زندان کردم …….. این که پیرانه سرم صحبت یوسف بنواخت … اجر صبریست که در کلبهء احزان کردم …….. صبح خیزی و سلامت طلبی چون حافظ … هر چه کردم همه از دولت قرآن کردم …….. گر به دیوان غزل صدر نشینم چه عجب … سالها بندگی صاحب دیوان کردم

سخنی بی غرض از بندهء مخلص بشنو … ای که منظور بزرگان حقیقت بینی …….. نازنینی چو تو پاکیزه دل و پاک نهاد … بهتر آن است که با مردم بد ننشینی …….. تو بدین نازکی و سرکشی ای شمع چو گل … لایق بندگی خواجه جلال الدینی ( حافظ )

نکته ای دلکش بگویم خال آن مهرو ببین … عقل و جان را بستهء زنجیر آن گیسو ببین …….. این که من در جست و جوی او ز خود فارغ شدم … کس ندیدست و نبیند مثلش از هر سو ببین …….. حافظ ار در گوشهء محراب می نالد رواست … ای نصیحت گو خدا را آن خم ابرو ببین

ای صبا گر بگذری بر ساحل رود ارس … بوسه زن بر خاک آن وادی و مشکین کن نفس …….. عشرت شبگیر کن می نوش کاندر راه عشق … شبروان را روشنائیهاست با میر عسس …….. عشقبازی کار بازی نیست ای دل سر بباز … زانکه گوی عشق نتوان زد به چوگان هوس …….. نام حافظ گر برآید بر زبان کلک دوست … از جناب حضرت شاهم بس است این ملتمس

پروردگارا مرا ببخش ، و پدر و مادر مرا ، و هرکس که با ایمان به خانهء من وارد شود ، و همهء مردان و زنان مومن را ،و ظالمان را جز زیانکاری میفزا . ( آیهء آخر سوره نوح )

روز هجران و شب فرقت یار آخر شد … زدم این فال و گذشت اختر و کار آخر شد ( حافظ )

حریم عشق را درگه بسی بالاتر از عقل است … کسی آن آستان بوسد که جان در آستین دارد …….. بلاگردان جان و تن دعای مستمندان است … که بیند خیر از آن خرمن که ننگ از خوشه چین دارد ( حافظ )

منت خدای را عز و جل ، که طاعتش موجب قربت است و به شکر اندرش مزید نعمت …

زاهد خلوت نشین دوش به میخانه شد … از سر پیمان برفت با سر پیمانه شد …….. صوفی مجلس که دی جام و قدح می شکست … باز به یک جرعه می عاقل و فرزانه شد …….. شاهد عهد شباب آمده بودش به خواب … باز به پیرانه سر عاشق و دیوانه شد …….. منزل حافظ کنون بارگه پادشاست …دل بر دلدار رفت جان بر جانانه شد

خیز و در کاسهء زر آب طربناک انداز … پیشتر زانکه شود کاسهء سر خاک انداز …….. عاقبت منزل ما وادی خاموشان است … حالیا غلغله در گنبد افلاک انداز …….. چشم آلوده نظر از رخ جانان دور است … بر رخ او نظر از آینهء پاک انداز …….. چون گل از نکهت او جامه قبا کن حافظ … وین قبا در ره آن قامت چالاک انداز

فرح بخشی در این ترکیب پیداست … که نغز شعر و مغز جان اجزاست …….. رفیقان قدر یکدیگر بدانید … چو معلوم است شرح از بر مخوانید …….. مقالات نصیحت گو همین است … که سنگ انداز هجران در کمین است ( حافظ )

اگر شراب خوری جرعه ای فشان بر خاک … از آن گناه که نفعی رسد به غیر چه باک …….. برو به هر چه تو داری بخور دریغ مخور … که بی دریغ زند روزگار تیغ هلاک …….. چه دوزخی چه بهشتی چه آدمی چه پری … به مذهب همه کفر طریقت است امساک …….. به راه میکده حافظ خوش از جهان رفتی … دعای اهل دلت باد مونس دل پاک

سالها پرسیدم از خود کیستم …
آتشم شوقم شرارم چیستم ……..

دیدمش امروز و دانستم کنون…
اوبه جز من ، من به جز او نیستم ( مولانا )

تابلو مردانگی و عزت لایق هردیواری نیست، آنقدر باید بگردی تا جایش را پیدا کنی و بدانی مرد کیست…….

دوش با من گفت پنهان کاردانی تیزهوش … وز شما پنهان نشاید کرد سر می فروش …….. گفت آسان گیر بر خود کارها کز روی طبع … سخت میگردد جهان بر مردمان سخت کوش …….. تا نگردی آشنا زین پرده رمزی نشنوی … گوش نامحرم نباشد جای پیغام سروش …….. گوش کن پند ای پسر وز بهر دنیا غم مخور … گفتمت چون در حدیثی گر توانی داشت گوش …….. در حریم عشق نتوان زد دم از گفت و شنید … زانکه آنجا جمله اعضا چشم باید بود و گوش ( حافظ )

خوش کرد یاوری فلکت روز داوری … تا شکر چون کنی و چه شکرانه آوری …….. آن کس که اوفتاد خدایش گرفت دست … گو بر تو باد تا غم افتادگان خوری …….. در کوی عشق شوکت شاهی نمی خرند … اقرار بندگی کن و اظهار چاکری …….. ساقی به مژدگانی عیش از درم در آی … تا یک دم از دلم غم دنیا به در بری ( حافظ )

هر چند پیر و خسته دل و ناتوان شدم … هر گه که یاد روی تو کردم جوان شدم …….. اول ز تحت و فوق وجودم خبر نبود … در مکتب غم تو چنین نکته دان شدم …….. آن روز بر دلم در معنی گشوده شد … کز ساکنان درگه پیر مغان شدم …….. من پیر سال و ماه نیم یار بی وفاست … بر من چو عمر می گذرد پیر از آن شدم …….. دوشم نوید داد عنایت که حافظا … باز آ که من به عفو گناهت ضمان شدم

دیشب به سیل اشک ره خواب میزدم … نقشی به یاد خط تو بر آب میزدم …….. ابروی یار در نظر و خرقه سوخته … جامی به یاد گوشهء محراب میزدم …….. چشمم به روی ساقی و گوشم به قول چنگ … فالی به چشم و گوش در این باب میزدم …….. خوش بود وقت حافظ و فال مراد و کام … برنام عمر و دولت احباب میزدم

به جان پیر خرابات و حق صحبت او … که نیست در سر من جز هوای خدمت او …….. چراغ صاعقهء آن سحاب روشن باد … که زد به خرمن ما آتش محبت او …….. مکن به چشم حقارت نگاه در من مست … که نیست معصیت و زهد بی مشیت او ( حافظ )

امید هست که منشور عشقبازی من … از آن کمانچهء ابرو رسد به طغرائی …….. سرم ز دست بشد چشم از انتظار بسوخت … در آرزوی سروچشم مجلس آرائی …….. فراغ و وصل چه باشد رضای دوست طلب … که حیف باشد از او غیر او تمنائی ( حافظ )

معجزه، با طبیعت در تضاد نیست.
فقط با شناخت ما از طبیعت در تضاد است.

عمریست تا به راه غمت رو نهاده ایم … روی و ریای خلق به یک سو نهاده ایم …….. طاق و رواق مدرسه و قال و قیل علم … در راه جام و ساقی مه رو نهاده ایم …….. عمری گذشت تا به امید اشارتی … چشمی بدان دو گوشهء ابرو نهاده ایم …….. گفتی که حافظ دل سرگشته ات کجاست … در حلقه های آن خم گیسو نهاده ایم

صوفی بیا که خرقهء سالوس در کشیم … وین نقش رزق را خط بطلان به سر کشیم …….. نذر و فتوح صومعه در وجه می نهیم … دلق ریا به آب خرابات برکشیم …….. فردا اگر نه روضهء رضوان به ما دهند … غلمان ز روضه ، حور ز جنت به در کشیم …….. عشرت کنیم ورنه به حسرت کشندمان … روزی که رخت جان به جهانی دگر کشیم …….. حافظ نه حد ماست چنین لافها زدن … پای از گلیم خویش چرا بیشتر کشیم

بگذارید برخیزیم و قدرشناس باشیم، برای آنکه اگر امروز زیاد نیاموخته ایم، دست کم اندکی آموخته ایم، و اگر اندکی نیاموخته ایم، حداقل بیمار نشده ایم، و اگر بیمار شده ایم، دست کم نمرده ایم، بنابراین بیائید همگی سپاسگزار باشیم.

عشق تو نهال حیرت آمد .. وصل تو کمال حیرت آمد ……… از هر طرفی که گوش کردم … آواز سوءال حیرت آمد …….. سر تا قدم وجود حافظ … در عشق نهال حیرت آمد

به همدیگر عشق را هدیه کنیم ، باارزش ترین و کمیاب ترین عنصر هستی .

ای قبای پادشاهی راست بر بالای تو … زینت تاج و نگین از گوهر والای تو …….. عرض حاجت در حریم حضرتت محتاج نیست … راز کس مخفی نماند با فروغ رای تو …….. خسروا پیرانه سر حافظ جوانی می کند … بر امید عفو جان بخش گنه فرسای تو

و به خدا متوسل شوید که او مولای شماست و نیکو مولا و نیکو یاری دهنده ایست . ( قسمت آخر آیهء آخر سوره حج )

لذتدر قلب کسانی استکه به معجزه بخشش اعتقاد  دارند

هاتفی از گوشهء میخانه دوش … گفت ببخشد گنه می بنوش …….. لطف الهی بکند کار خویش … مژدهء رحمت برساند سروش …….. لطف خدا بیشتر از جرم ماست … نکتهء سربسته چه دانی خموش …….. رندی حافظ نه گناهیست صعب … با کرم پادشه عیب پوش …….. ای ملک العرش مرادش بده … وز خطر چشم بدش دار گوش

ماهم این هفته برون رفت و به چشمم سالیست … حال هجران تو چه دانی که چه مشکل حالیست …….. میچکد شیر هنوز از لب همچون شکرش … گر چه در شیوه گری هر مژه اش قتالیست …….. مژده دادند که بر ما گذری خواهی کرد … نیت خیر مگردان که مبارک فالیست ( حافظ )

مزرع سبز فلک دیدم و داس مه نو … یادم از کشتهء خویش آمد و هنگام درو …….. گفتم ای بخت بخفتیدی و خورشید دمید … گفت با این همه از سابقه نومید مشو …….. آتش زهد و ریا خرمن دین خواهد سوخت … حافظ این خرقهء پشمینه بینداز و برو

مرا عهدیست با جانان که تا جان در بدن دارم … هواداران کویش را چو جان خویشتن دارم …….. الا ای پیر فرزانه مکن عیبم ز میخانه … که من در ترک پیمانه دلی پیمان شکن دارم …….. چو در گلزار اقبالش خرامانم به حمدالله … نه میل لاله و نسرین نه برگ نسترن دارم ( حافظ )

دانی که چنگ و عود چه تقریر می کنند … پنهان خورید باده که تعزیر می کنند …….. ناموس عشق و رونق عشاق می برند … عیب جوان و سرزنش پیر می کنند …….. فی الجمله اعتماد مکن بر ثبات دهر … این کارخانه ایست که تغییر می کنند …….. می خور که شیخ و حافظ و مفتی و محتسب … چون نیک بنگری همه تزویر می کنند

یک دانه بدون هیچ صدایی رشد می کند اما یک درخت با صدای مهیبی سقوط می کند.
ویرانی باصدا و خلق کردن بدون صداست.
در سکوت رشد کن!

راهی بزن که آهی بر ساز آن توان زد … شعری بخوان که با او رطل گران توان زد …….. بر آستان جانان گر سر توان نهادن … گلبانگ سربلندی بر آسمان توان زد ……… حافظ به حق قرآن کز شید و زرق باز آی … باشد که گوی عیشی در این جهان توان زد

دست در حلقهء آن زلف دو تا نتوان کرد … تکیه بر عهد تو و باد صبا نتوان کرد …….. آنچه سعی است من اندر طلبت بنمایم … این قدر هست که تغییر قضا نتوان کرد …….. به جز ابروی تو محراب دل حافظ نیست … طاعت غیر تو در مذهب ما نتوان کرد

شخصی همه شب بر سر بیمار گریست …
صبح شد و او بمرد و بیمار بزیست (سعدی )

ز در درآ و شبستان ما منور کن … هوای مجلس روحانیان معطر کن …….. اگر فقیه نصیحت کند که عشق مباز … پیاله ای بدهش گو دماغ را ترکن …….. پس از ملازمت عیش و عشق مهرویان … ز کارها که کنی شعر حافظ از بر کن

هر که شد محرم دل در حرم یار بماند … وآنکه این کار ندانست در انکار بماند …….. اگر از پرده برون شد دل من عیب مکن … شکر ایزد که نه در پردهء پندار بماند …….. به تماشاگه زلفش دل حافظ روزی … شد که باز آید و جاوید گرفتار بماند

عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت … که گناه دگران بر تو نخواهند نوشت …….. من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش … هر کسی آن درود عاقبت کار که کشت …….. حافظا روز اجل گر به کف آری جامی … یکسر از کوی خرابات برندت به بهشت

نوبهار است در آن کوش که خوش دل باشی … که بسی گل بدمد باز و تو در گل باشی …….. من نگویم که کنون با که نشین و چه بنوش … که تو خود دانی اگر زیرک و عاقل باشی …….. گر چه راهیست پر از بیم ز ما تا بر دوست … رفتن آسان بود ار واقف منزل باشی ( حافظ )

ساقیا آمدن عید مبارک بادت … وان مواعید که کردی مرواد از یادت …….. شکر ایزد که ز تاراج خزان رخنه نیافت … بوستان سمن و سرو و گل و شمشادت …….. حافظ از دست مده دولت این کشتی نوح … ورنه طوفان حوادث ببرد بنیادت

حسن روی تو به یک جلوه که در آینه کرد … این همه نقش در آیینهء اوهام افتاد …….. این همه عکس می و نقش نگارین که نمود … یک فروغ رخ ساقی است که در جام افتاد ( حافظ )

با مدعی مگوئید اسرار عشق و مستی …

تا بی خبر بمیرد در درد خودپرستی …

عاشق شو ارنه روزی کار جهان سر آید …

ناخوانده نقش مقصود از کارگاه هستی …

سلطان من خدا را زلفت شکست ما را …

تا کی کند سیاهی چندین دراز دستی

( حافظ )

بدرستی که هرگز شیطان را بر کسانی که به خدا ایمان آورده و بر خدا توکل کنند ، سلطه و تسلطی نیست .

آیه ۹۹ سوره نحل .

تازه بهارا ورقت زرد شد …

دیگ منه کاتش ما سرد شد …

چند خرامی و تکبر کنی …

دولت پارینه تصور کنی …

پیش کسی رو که طلبکار تست …

ناز بر آن کن که خریدار تست

( گلستان سعدی )

در خرابات مغان نور خدا می بینم …

این عجب بین که چه نوری ز کجا می بینم ….

جلوه بر من مفروش ای ملک الحاج که تو …

خانه می بینی و من خانه خدا می بینم …

دوستان عیب نظربازی حافظ مکنید …

که من او را ز محبان شما می بینم

هر چیزی را آشکار یا پنهان کنید ،پس بدرستی که خدا ، به تمامی چیزها ، آگاه است .

آیه ۵۴ سوره احزاب .

وجود ما همانند ظرفی است که باید از چیزی پر باشد ، اگر می خواهیم از ناامیدی و ترس و غم پر نباشد ، باید آن را از امیدواری ، عشق ، توکل و شادی پر کنیم .

قسم به روز روشن یا هنگام ظهر آن ، و قسم به شب یا هنگام آرامش آن ، که خدای تو هیچ گاه تو را ترک نگفته و بر تو خشم ننموده است .

آیات ۱ ، ۲ و ۳ سوره ضحی .

دوش مرغی به صبح می نالید …

عقل و صبرم ببرد و طاقت و هوش ……..

یکی از دوستان مخلص را …

مگر آواز من رسید به گوش ……..

گفت باور نداشتم که تو را …

بانگ مرغی چنین کند مدهوش ……..

گفتم این شرط آدمیت نیست …

مرغ تسبیح گوی و من خاموش

( گلستان سعدی )

یوسف گم گشته باز آید به کنعان غم مخور …

کلبهء احزان شود روزی گلستان غم مخور ……..

حال ما در فرقت جانان و ابرام رقیب …

جمله میداند خدای حال گردان غم مخور ……..

حافظا در کنج فقر و خلوت شبهای تار …

تا بود وردت دعا و درس قرآن غم مخور

خدا را بر آن بنده بخشایش است…

که خلق از وجودش در آسایش است.

( سعدی)

زانکه هفصد پرده دارد نور حق … پرده های نور و آن چندین طبق ( مولانا )

دهد نطفه را صورتی چون پری … که کرده است بر آب صورتگری ( بوستان سعدی )

گر به محشر خطاب قهر کند … انبیا را چه جای معذرت است …….. پرده از روی لطف گو بردار … کاشقیا را امید مغفرت است ( گلستان سعدی )

به مو میرسه ولی پاره نمیشه!چون خدا هست…

من همیشه دیر میفهمم!که تو چقدر همه چیز رو درست چیدی خدا

💎تو به عنوان یک انسان برنده یا بازنده به این دنیا نمیای، تو همان چیزی خواهی بود که خودت از خودت می سازی. تو ثمره افکار خودت هستی،افکارت را زیبا کن…

به لطافت چو بر نیاید کار

سر به بی حرمتی کشد ناچار

هر که بر خویشتن نبخشاید

گر نبخشد کسی بر او شاید

( گلستان سعدی )

در طریق عشقبازی امن و آسایش بلاست …

ریش باد آن دل که با درد تو خواهد مرهمی ……..

اهل کام و ناز را در کوی رندی راه نیست …

رهروی باید جهان سوزی نه خامی بی غمی ………

آدمی در عالم خاکی نمی آید به دست …

عالمی دیگر بباید ساخت وز نو آدمی

( حافظ )

” آیا علم غیب نزد اوست ، و او بیناست؟ ”

آیه ۳۵ سوره نجم

بعضی مقادیر با صرف کردن و خرج کردن کمتر می شوند ، عشق از مقادیری است که با استفاده کردن از آن و صرف کردن آن ، فزونی می یابد ، عشق ورزی کنیم به هر چه که عاشقش هستیم : خدا ، طبیعت ، خانواده ، و … ، اگر ما عشق را زنده نگه داریم ، عشق هم ما را زنده نگه خواهد داشت.

سر بر شانه خدا بگذار تا قصه عشق را چنان زیبا بخواند که نه از دوزخ بترسی و نه از بهشت به رقص درآیی، قصه عشق انسان بودن ماست، اگر کسی احساست را نفهمید مهم نیست”سرت را بالا بگیر و لبخند بزن فهمیدن احســاس کار هر کسی نیست” ( احمد شاملو )

سلام

۱۴۰۰/۹/۹ آغاز تاسیس وب سایت کشتی نوح هست

تو این یک سالی که در کنار هم هستیم کلی از شما انرژی گرفتیم و ان شاءالله با قدرت بیشتری این مسیر رو ادامه خواهیم داد

برای مدتی بدلیل اختلالات اینترنت نتونستیم در خدمتتون باشیم که از این بابت از شما عذرخواهی می کنیم

مجددا سالگرد تاسیس وب سایت رو تبریک میگیم و امیدواریم که باز هم بتونیم از نظرات و پیامهای شما عزیزان دوباره بهره مند بشیم

به راه های اتصال یکدیگر به خدا، دست نزنیم؛اجازه بدهیم هر کس به گونه ‌ی خودش به خدایش وصل شود، “نه” به شیوه ما !!

یافت مردی گورکن عمری دراز …

سائلی گفتش که چیزی گوی باز ……..

چون تو عمری گور کندی در مغاک …

چه عجائب دیده ای در زیر خاک ……..

گفت این دیدم عجایب حسب حال …

کاین سگ نفسم همی هفتاد سال ……..

گور کندن دید و یک ساعت نمرد …

یک دمم فرمان یک طاعت نبرد

( منطق الطیر عطار نیشابوری )

حریص با جهانی گرسنه است و قانع به نانی سیر .

( گلستان سعدی )

فرا رسیدن سالروز اربعین حسینی تسلیت باد

و برای اوست آنچه در آسمانها و زمین است ، و همه با کمال خضوع و خشوع مطیع فرمان او هستند .

آیه ۲۶ سوره روم .

عشق او آمد مرا در پیش کرد …

عقل من بربود و کار خویش کرد

( عطار نیشابوری )

فردا که پیشگاه حقیقت شود پدید …

شرمنده رهروی که عمل بر مجاز کرد ……..

ای کبک خوش خرام کجا میروی به ناز …

غره مشو که گربهء زاهد نماز کرد ……..

حافظ مکن ملامت رندان که در ازل …

ما را خدا ز زهد ریا بی نیاز کرد

🌱آدم‌های زیادی هستند که منتظر خوشبختی هستند، اما غافل از اینکه قانون طبیعت بر عکس است.
این خوشبختی‌ است که منتظر ماست، زیرا ما خالق آن هستیم.

کاش آنان که عیب من جستند …

رویت ای دلستان بدیدندی ……..

تا به جای ترنج در نظرت …

بی خبر دستها بریدندی

( گلستان سعدی )

در دنیا جای کافی برای همه هست، پس به جای اینکه جای کسی رو بگیری سعی کن جای خودت رو پیدا کنی.

( چارلی چاپلین)

زندگی گلی است که عشق عسل آن است.
 ویکتور هوگو

انسان از دعای خیر ،خستگی و سیری ندارد ، و اگر به وی شر و آسیبی برسد ،از رحمت الهی زود مأیوس و ناامید می گردد .

( آیه ۴۹ سوره فصلت )

دنیا پر از آدمهای خوبه.‌.. ولی اگر نتوانستی حتی یک نفر از اونا رو پیدا کنی، حداقل خودت خوب باش.

( چارلی چاپلین )

انسان خوبی باش، اما وقتت را برای اثبات به دیگران تلف نکن. ( چارلی چاپلین)

بیا و کشتی ما در شط شراب انداز …

خروش و ولوله در جان شیخ و شاب انداز ……..

مرا به کشتی باده در افکن ای ساقی …

که گفته اند نکوئی کن و در آب انداز ……..

اگر چه مست و خرابم تو نیز لطفی کن …

نظر بر این دل سرگشتهء خراب انداز

( حافظ )

یکی را گفتند : عالم بی عمل به چه ماند ، گفت : به زنبور بی عسل . ………………… زنبور درشت بی مروت را گوی … باری چو عسل نمی دهی نیش مزن

( گلستان سعدی )

حرکت در مسیر الهی و آگاهی ، مثل حرکت های دیگر نیست ، چیزی به اسم رقیب وجود ندارد، همه رفیق هستند ، هر قدر تعداد رفیقان بیشتر و حرکت آنها قوی تر باشد ، به نفع همهء رفقاست .

عمر بگذشت به بی حاصلی و بوالهوسی …

ای پسر جام می ام ده که به پیری برسی ……..

چه شکرهاست در این شهر که قانع شده اند …

شاهبازان طریقت به مقام مگسی ……..

کاروان رفت و تو در خواب و بیابان در پیش …

ده که بس بیخبر از غلغل چندین جرسی

( حافظ )

هر کس کار بدی انجام دهد ، جز به مثل آن مجازات نشود ، و هر که عمل صالحی انجام دهد ، از مرد یا زن ، و موءمن باشد ، پس ایشان داخل می شوند در بهشت ، و در آنجا روزی داده می شوند بی حساب .

آیه ۴۰ سوره غافر.

علم چندان که بیشتر خوانی …

چون عمل در تو نیست نادانی ……..

نه محقق بود نه دانشمند …

چارپائی بر او کتابی چند ……..

آن تهی مغز را چه علم و خبر …

که بر او هیزم است یا دفتر

( گلستان سعدی )

آن گاه که ما از پیامبران عهد و میثاق گرفتیم ، و از تو و از نوح و ابراهیم و موسی و عیسی بن مریم ، از ایشان پیمان محکم گرفتیم .

آیه ۷ سوره احزاب .

 خنده خوب و خواب طولانی بهترین نسخه هر پزشکی است . (ضرب المثل ایرلندی )

بدن انسان بهترین تصویر از روح او است..

(تونی رابینز)

سه اصل مهم در زندگی وجود دارد:سلامتی، هدف و کسانی که دوستشان دارید..زندگی همین است!

(نوال راویکانت)

این طلا و نقره نیست که ثروت واقعی به شمار می آید،ثروت واقعی سلامتی است..

(مهاتما گاندی)

تنها گنجی که ارزش جستجو کردن دارد، هدف است.

( لوئی پاستور)

کسی که بیش از حد دست روی دست می‌گذارد، نمی‌تواند توقع زیادی از زندگی داشته باشد.

(گابریل گارسیا مارکز)

کسی که پناهی غیر از خدا گزیند ، سرانجام بی پناه ماند.

گر دست دهد خاک کف پای نگارم،
بر لوح بصر خط غباری بنگارم
(حافظ)

بنده همان به که ز تقصیر خویش …

عذر به درگاه خدای آورد ……..

ورنه سزاوار خداوندیش …

کس نتواند که به جای آورد

( گلستان سعدی )

دست از طلب ندارم تا کام من برآید …

یا تن رسد به جانان یا جان ز تن برآید ……..

بگشای تربتم را بعد از وفات و بنگر …

کز آتش درونم دود از کفن برآید ……..

گویند ذکر خیرش در خیل عشقبازان …

هر جا که نام حافظ در انجمن برآید

پروردگارا مرا فرمانروائی ده و به بندگان صالح خود ملحق ساز ، و نامم را بر زبان اقوام آینده نیکو گردان ، و مرا از وارثان بهشت پرنعمت قرار ده ، و پدرم را ببخش بدرستیکه او از گمراهان است . آیات ۸۳، ۸۴ ، ۸۵ و ۸۶ سوره شعراء .

هر کس حقیقت را بخواهد ، می یابد ، هیچ مسیر یا عنوان یا شخص خاصی برای یافتن حقیقت لازم نیست ، ففط وفقط خواست ماست که باعث می شود ما به حقیقت برسیم ، کائنات که کارگذار پروردگار است ، کارش را خوب بلد است ، و از هرجائی که صلاح بداند ، حقیقت را به ما ، و ما را به حقیقت می رساند .

غرور حاصل از قدرت ، غفلت ناشی از نعمت ، و خوابزدگی ناشی از آرام بودن اقیانوس ژرف زندگی ، دشمن تکامل معنوی و سعادت انسان است .

علی بن ابی طالب ( ع )

وای به حال فرماندهی ، که زیردستانش ، در نبودش ، مرگش را بخواهند .

علی بن ابی طالب ( ع )

مراد از نزول قرآن تحصیل سیرت خوب است ، نه ترتیل سورت مکتوب .

( گلستان سعدی )

بارها گفته ام و بار دگر میگویم …
که من دلشده این ره نه بخود می پویم ……..
در پس آینه طوطی صفتم داشته اند …
آنچه استاد ازل گفت بگو می گویم ……..
من اگر خاکم و گر گل چمن آرائی هست …
که از آن دست که او می کشدم می رویم
( حافظ )

من فکر می‌کنم هیچ احساسی، رهایی و آزادی بیشتری را به کسی نخواهد داد، زمانی که جرأت کنی در زندگی مانند یک اتومبیل بچرخی و دور بزنی.

(ماریه بونه ویس )

اگر می‌خواهید شجاعان را بیابید، کسانی را جستجو کنید که قادر به بخشودن هستند و اگر می‌خواهید قهرمانان را بیابید، کسانی را بجویید که قادرند در مقابل نفرت عشق بورزند.
(بهاگاوادگیتا)

شما هم می‌توانید هر کاری را که دوست دارید، بکنید؛ اگر فقط باور کنید که می‌توانید.
(جک کانفیلد)

و نوح را در کشتی محکم اساس بر نشاندیم ، و آن کشتی با نظر ما روان گردید ، تا کافران به آن طوفان بلا ، مجازات شوند ، و آن کشتی را محفوظ داشتیم تا نشانهء عبرت خلق شود ، آیا کیست که از آن پند گیرد .

آیات ۱۳ ، ۱۴ و ۱۵ سوره قمر .

می خواهند ما را از خدایمان جدا کنند ، هرگز موفق نخواهند شد ، هر اتفاقی که پیش بیاید ، او خدای ماست و ما مخلوق و بندهء او ، و همه چیز به دست اوست ، از ازل هم ، همه چیز به دست او بود ، و تا ابد هم ، همه چیز به دست او خواهد بود ، دوستان خاطر جمع باشید ، خدا همیشه خدای ما بوده و همیشه خدای ما باقی خواهد ماند ، یعنی آخر اطمینان و اطمینان همیشگی ، یا حق.

اگر به هوا پری مگسی باشی، اگر بر روی آب روی خسی باشی، دل به دست آر تا کسی باشی.
(بایزید بسطامی)

به زیبایی بیندیش، نه برای انگیزش، که در جهت تعالی. زیبایی به هر جا آرامش می‌آورد، چه دست ساز انسان و چه طبیعی.
(پاول ویلسون)

عادت کنید که به دیگران کمک کنید، خواهید دید که نمی‌توانید از این کار دست بکشید.
(جان ماکسول)

هنگامی که خدا انسان را اندازه می‌گیرد، متر را دور قلبش می‌گیرد نه دور سرش.
(نورمن وینسنت پیل)

مادرم می‌گفت: اگر سرباز باشی ژنرال خواهی شد، اگر راهب باشی پاپ خواهی شد؛ در عوض من نقاش بودم و پیکاسو شدم!

(پابلو پیکاسو)

اگر زندگی را برای یکدیگر راحت‌تر نسازیم، برای چه زندگی می‌کنیم؟
(جورج الیوت)

بجای نوشته روی سنگ گور شما، این کردار شماست که نامتان را زنده نگه می‌دارد.
(ناپلئون هیل)

تراژدی این نیست که تنها باشی بلکه این است که نتوانی تنها باشی.(آلبر کامو)

برای اجتناب از بحران می توانید از سیاست سکوت استفاده کنید. (سوزان کوئیلیام )

خداوند همه چیز رو در یک روز نیافرید. پس چه چیز باعث شد که من بیندیشم می توانم همه چیز رو در یک روز بدست بیاورم؟ ( چارلی چاپلین)

با می به کنار جوی می باید بود …

وز غصه کناره جوی می باید بود ……..

این مدت عمر ما چو گل ده روز است …

خندان لب و تازه روی می باید بود

( حافظ )

و به نوح وحی شد ، که جز همین عده که ایمان آورده اند ، دیگر ابدا هیچ کس از قوم تو ایمان نخواهد آورد ، و تو بر کفر و عصیان این مردم لجوج ، محزون مباش . آیه ۳۶ سوره هود .

و نوح را در کشتی محکم اساس بر نشاندیم ، و آن کشتی با نظر ما روان گردید ، تا کافران به آن طوفان بلا ، مجازات شوند ، و آن کشتی را محفوظ داشتیم تا نشانهء عبرت خلق شود ، آیا کیست که از آن پند گیرد . آیات ۱۳ ، ۱۴ و ۱۵ سوره قمر .

اگه کینه داری ، خوب باش ، اگه عقده داری ، خوب باش ، اگه حقت رو خوردن ، خوب باش ، و … ، به موجودات و انرژیهای منفی ، خوراک نرسون ، فقط باخوب بودن ، عشق ، بخشش ، شادی ، محبت و صمیمیت ، میشه موجودات و انرژیهای منفی رو خلع سلاح کرد، زندگی هم ادامه داره ، خدا هم همیشه هست ، میتونی بیشتر از اونی که ، حتی فکرش رو هم میکنی ، از خدا دریافت کنی ، امیدوار باش و به خدا اطمینان داشته باش .

عام نادان پریشان روزگار …

به ز دانشمند ناپرهیزگار ……..

کان به نابینائی از راه اوفتاد …

وین دو چشمش بود و در چاه اوفتاد

( گلستان سعدی )

جهان ای برادر نماند به کس …

دل اندر جهان آفرین بند و بس …..

مکن تکیه بر ملک دنیا و پشت …

که بسیار کس چون تو پرورد و کشت ….

چو آهنگ رفتن کند جان پاک …

چه بر تخت مردن چه بر روی خاک

( گلستان سعدی )

گلهایی که در انتهای جنگل می رویند ….عطر خودشان را منتشر میکنندچه کسی آنجا باشد تا از آنها قدردانی کند چه نباشد چه کسی ازکنارشان بگذرد ….چه نگذرد معطر بودن ذات و طبیعت گلهاست …

آیا انسان ندید که ما او را از نطفه خلق کردیم ، که دشمن آشکار ما گردید . آیه ۷۷ سوره یس .

خوشا آنان که الله یارشان بی …

که حمد و قل هوالله کارشان بی ……..

خوشا آنان که دائم در نمازند …

بهشت جاودان بازارشان بی ( بابا طاهر ) …

هر عملی که به خاطر خدا انجام شود ، یا به خاطر خدا انجام نشود ، نماز است . نمازی که به صورت عرف می خوانیم ، فقط یک شکل نماز است . در صورتی می توان همیشه در نماز بود که انجام یا عدم انجام کارها ، به خاطر خدا باشد .

قانون بقای انرژی : (انرژی نه خلق می شود و نه از بین می رود ، بلکه از صورتی به صورت دیگر تبدیل می شود ) . اگر خواهان انرژی مثبت هستیم ، به دیگران انرژی مثبت بدهیم ، و در نهایت نسبت به تلاش ما برای دادن انرژی مثبت ، آن انرژیها به ما بر می گردد ، و برای ما موفقیت و نشاط می آورد .

این جمله را زیاد شنیده ایم : انسان اشرف مخلوقات است . هر موجودی همانی که هست خلق می شود ، گیاه یا حیوان یا …، ولی ما آدم خلق می شویم ، نه انسان ، و برای انسان شدن و رسیدن به درجهء انسانیت ، باید تلاش کنیم ، هر وقت به درجهء انسانیت رسیدیم ، اشرف مخلوقات هستیم ، انسان اشرف مخلوقات است نه آدم .

هميشه مثل ساحل آرام باش تا ديگران مثل دريا بى قرارت باشند.

فرصتها در سختی ها بوجود می آیند بدون جاذبه، پرواز معنی ندارد.

فرا رسیدن تاسوعا و عاشورای حسینی تسلیت باد

جدول خواسته های خود را ، با جدول قوانین الهی ، مطابقت دهید ، هم به خواسته های خود رسیده اید ، و هم از قوانین الهی تعددی نکرده اید ، در مورد قوانین الهی ، که هم شما و هم ما می دانیم ، بعدا مفصل صحبت خواهیم کرد. نمونه هایی از قوانین الهی : حیاء ، شرف ، جوانمردی ، و…

جوانمرد که بخورد و بدهد ، به از عابد که روزه دارد و بنهد ، هر که ترک شهوات از بهر خلق داده است ، از شهوتی حلال در شهوتی حرام افتاده است .

عابد که نه از بهر خدا گوشه نشیند …

بیچاره در آئینه تاریک چه بیند

( گلستان سعدی )

آیا قلبی پیدا می‌شود که وقتی درباره کربلا سخن می‌شنود، آغشته با حزن و درد نگردد؟! حتی غیر مسلمانان نیز نمی‌توانند پاکی روحی را که در این جنگ اسلامی در تحت لوای آن انجام گرفت انکار کنند.

ادوارد براون (مستشرق معروف انگلیسی)

ای که مهجوری عشاق روا میداری …

عاشقان را ز بر خویش جدا میداری ………

ای مگس حضرت سیمرغ ( در بعضی دیوان : عرصهء سیمرغ ) نه جولانگه تست …

عرض خود می بری و زحمت ما می داری ……..

تو به تقصیر خود افتادی از این در محروم …

از که می نالی و فریاد چرا می داری ………

حافظ از پادشهان پایه به خدمت طلبند …

سعی نابرده چه امید عطا می داری

و چون در دریا به شما خوف و خطری رسد ، در آن حال به جز خدا ، همه را فراموش می کنید ، آنگاه که خدا شما را از خطر نجات داد و به ساحل سلامت رسانید ، باز از خدا روی می گردانید ، و انسان بسیار کفر کیش و ناسپاس است . آیه ۶۷ سوره اسراء .

مقایسه ، زندگی ما را تلخ می کند ، هر کس مشکلات و لذتهای خودش را دارد ، مقایسه عاقلانه و اصولی نیست ، هر کس فقط خودش هست و فرد دیگری نیست .

اختلافات و درگیریها ، به خاطر عدم شناخت ما ، از سهم خودمان در زندگی است ، سهم هر کس توسط خالق مشخص شده است ، هر کس تلاش کند سهم خودش را از زندگی بشناسد ، و بعد دریافت سهمش ، آرام گیرد و تعددی نکند .

به دنبال جواب پرسش ها در مورد زندگی ، بیرون از خودمان نباشیم ، ما جوابها را درون خودمان داریم ، حیاء ، شرف ، جوانمردی ، عشق ، احترام به همه چیز ، و … ، از جمله جوابهای موجود در وجودمان است .

نیروهای منفی ، تاریکی ، شیطان ، یا هر اسمی که برای این هویت ها می گذاریم ، مخلوق پروردگار بی همتا هستند و قدرت مقابله با خدا را ندارند ، به نوعی مأمور امتحان ایمان و پایبندی ما به خالق هستند ، مراقب آنها باشیم ، ولی آنها را جدی نگیریم ، وقتی خداوند اراده کند ، هیچ چیزی جلودار آن اراده نیست .

با استناد به مطالب علمی ، و مطالب کتابهای آسمانی ، ما می توانیم به تمامی خواسته هایمان برسیم ، و اگر قرار نبود ما به خواسته هایمان برسیم ، اجازهء درخواست از طرف خالق بی همتا به ما داده نمی شد ، منتهی باید به اصول خواستن دست پیدا کنیم ، با تمرین ، و توجه به خودمان ، توانائیهایمان و خالقمان .

سود دریا نیک بودی گر نبودی بیم موج …

صحبت گل خوش بدی گر نیستی تشویش خار ……..

دوش چون طاووس می نازیدم اندر باغ وصل …

دیگر امروز از فراق یار می پیچم چو مار

( گلستان سعدی )

اگر می خواهی شخصیت واقعی یک انسان رو بشناسی به حرفهای دیگران که درباره او می زنند توجه نکن، ببین که او درباره دیگران چطور صحبت می کند.

( تولستوی)

بزرگترین خوشبختی این است که ما را به خاطر خودمان و برای آنچه واقعا هستیم دوست بدارند.

( ویکتور هوگو)

میان آدمیان چیزی نیست جز دیوارهایی که خود ساخته اند.

( تولستوی )

زان می عشق کزو پخته شود هر خامی …

گر چه ماه رمضان است بیاور جامی ……..

روزها رفت که دست من مسکین نگرفت …

زلف شمشاد قدی ساعد سیم اندامی ………

حافظا گر ندهد داد دلت آصف عهد …

کام دشوار به دست آوری از خودکامی

و خدای شما گفت : بخوانید مرا تا اجابت کنم شما را ، بدرستی که ، آنان که تکبر ورزند از عبادت من ، به زودی با ذلت و خواری در جهنم شوند .

آیه ۶۰ سوره غافر .

هرگز لبخند را ترک نکن، حتی وقتی ناراحتی، چون هر کسی امکان دارد عاشق لبخند تو شود

(گابریل گارسیا مارکز)

البته خلقت آسمانها و زمین بسیار بزرگتر و مهمتر از خلقت بشر است ، و لیکن اکثر مردم این معنا را درک نمی کنند .

آیه ۵۷ سوره غافر .

همیشه توان این رو داشته باش تا از کسی یا چیزی که آزارت می دهد به راحتی دل بکنی

( خورخه لوئیس بورخس)

همیشه سکوت نشانه تایید حرف طرف مقابل نیست گاهی نشانه قطع امید از سطح شعور اوست…

( میشل فوکو)

زمین بهشت می شود اگر روزی که؛ مردم بفهمند هیچ دینی با ارزشتر از انسانیت نیست…

( پائولوکوئیلو )

امروز که بازارت پرجوش خریدار است …

دریاب و بنه گنجی از مایهء نیکوئی ……..

چون شمع نکوروئی در رهگذر باد است …

طرف هنری بربند از شمع نکوروئی ……..

آن طره که هر جعدش صد نافه چین ارزد …

خوش بودی اگر بودی بوئیش ز خوشخوئی ……..

هر مرغ به دستانی در گلشن شاه آمد …

بلبل به نواسازی حافظ به غزل گوئی