آن یار کز او خانهء ما جای پری بود … سر تا قدمش چون پری از عیب بری بود …….. دل گفت فروکش کنم این شهر به بویش … بیچاره ندانست که یارش سفری بود …….. اوقات خوش آن بود که با دوست به سر رفت … باقی همه بی حاصلی و بی خبری بود …….. هر گنج سعادت که خدا داد به حافظ … از یمن دعای شب و ورد سحری بود
he blog was how do i say it… relevant, finally something that helped me. Thanks
I¦ve recently started a website, the info you provide on this web site has helped me greatly. Thank you for all of your time & work.
Would you be eager about exchanging links?