آن یار کز او خانهء ما جای پری بود … سر تا قدمش چون پری از عیب بری بود …….. دل گفت فروکش کنم این شهر به بویش … بیچاره ندانست که یارش سفری بود …….. اوقات خوش آن بود که با دوست به سر رفت … باقی همه بی حاصلی و بی خبری بود …….. هر گنج سعادت که خدا داد به حافظ … از یمن دعای شب و ورد سحری بود

5 دیدگاه برای “

  1. It’s a pity you don’t have a donate button! I’d most certainly donate to this brilliant blog! I guess for now i’ll settle for bookmarking and adding your RSS feed to my Google account. I look forward to fresh updates and will talk about this blog with my Facebook group. Talk soon!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *