چون شوم خاک رهش دامن بیفشاند ز من . ور بگویم دل بگردان رو بگرداند ز من .. روی رنگین را به هر کس می نماید همچو گل . ور بگویم بازپوشان بازپوشاند ز من .. چشم خود را گفتم آخر یک نظر سیرش ببین . گفت میخواهی مگر تا جوی خون راند ز من .. او به خونم تشنه و من بر لبش تا چون شود . کام بستانم از او یا داد بستاند ز من .. گر چو فرهادم به تلخی جان برآید باک نیست . بس حکایتهای شیرین بازمی ماند ز من .. گر چو شمعش پیش میرم بر غمم خندان شود . ور برنجم خاطر نازک برنجاند ز من .. دوستان جان داده ام بهر دهانش بنگرید . کو به چیزی مختصر چون باز می ماند ز من .. صبر کن حافظ که گر زین دست باشد درس غم . عشق در هر گوشه ای افسانه ای خواند ز من

5 دیدگاه برای “

  1. I’ve been exploring for a bit for any high quality articles or weblog posts in this kind of house . Exploring in Yahoo I ultimately stumbled upon this web site. Studying this information So i’m glad to convey that I have a very just right uncanny feeling I came upon exactly what I needed. I most indisputably will make sure to don’t put out of your mind this web site and give it a look regularly.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *